۵شنبه وجمعه مهمون داشتیم... مهمونایی که خیلی دوسشون دارم.واسه همین سرم حسابی گرم بودو یه لحظه هم یاد تنهاییم نیفتادم.وقتی دورو برم خلوت میشه تازه میفهمم تنهاییمو دوستتر دارم.چون اون هیچوقت بی وفا نیست و تنهام نمی ذاره.همون ادمایی که دوسشون دارم نمی تونن جای تنهایی رو واسم پر کنم ؛چون می دونم که اونا هم مثل ادمای دیگن...
انگار همون مدت کمی که می بینمشون کافیه! به ادما نمیشه اعتماد کرد ؛حتی خوبشون.
شاید من خیلی ناسازگارم ...انگار انتظار زیادی دارم.هیچوقت نمی تونم به وقتایی که بهم خوش می گذرن اعتماد کنم...همیشه فکر میکنم که همه ی این خوشحالی هات تموم میشن ساینا خانوم!بهشون اعتماد ندارم.الان شاید سرت شلوغ باشه ولی باز تنها میشی!
این منم...
سلام ساینا جان .

عزیزم همیشه انتهای هر چیزی تنهایست مثل مرگ که بلاخره تنهاییست .
پس نترس عزیزم واز لحظات با دیگران بودن لذت ببر .