فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

من بینوا :(

وای از امروز بگم واستون!!!!!!


از صبح که رفتم یونی تا الان کلاس داشتم ...اونم یه درس ..خدارو شکر تخصصی بود ..اونم درس عملی واز اونجا که من از درس تئوری حوصلم سر میره و عاشق درسای عملیم و با وجود حاشیه ها خیلی دوس داشتم و اصلا متوجه گذر زمان نشدم....و حالا که اومدم خونه متوجه شدم چقدر خسته ام!!!!!

واما حاشیه ها مربوط به استادو هم کلاسیا میشه که....الان واستون میگم!

امروز استاد محترم که تشریف اوردن بلافاصله شروع کردن به دید زدن تکلیفای بچه ها و نظر دادن در مورد کاراشون ومن بیچاره فقط نشسته بودمو به کارا نگاه میکردم...بعد یک ساعتم که نظر دادنش تموم شد بهمون طرح داد.....حالا فک کن همه با تجهیزات اومدنو منم تنها مدادم اتودم بود یه دفتر کلاسوری!!! که هر بار اومدم زیرابی برم و استفادش کنم استاد شاخشونه میکشید و من مجبوری از بغل دستیم میگرفتم در کل همش امروز از اینو اون مدادو کاغذ میگرفتم!!!! اصلا خوشم نمیاد از بقیه وسایل بگیرم همونجور که خوشم نمیاد بقیه ازم بگیرن!!! خلاصه اینقدر حرصم گرفت که جلسه ی اول نرفتم کلاااااس.....استادم که همچون قیافه ی جدی به خودش گرفته بود که بیا و ببین!!!!تازه سنشم زیاد نبود که اینقدر خشن بودشاید 28-29 داشت .....ولی خدایی استاد خوبی بود ....با اینکه زیاد روی خوش ازش ندیدم!!!!ولی ازون استادایی بود که مثل همیشه اولین کارمو که دید گفت خیلی کم حوصله ای و بعدنام تیکه مینداخت که چون جلسه اول نیومدم کارم خوب نیست .....در صورتی که کارای بچه های دیگه از من خیلی خیلی بدتر بوددد...فقط میخواست ازم ایرادای بنی اسرائیلی بگیره!!!!!! ........ولی در کل ازش خوشم اومد ... (خودمونیمامن کلا از ادمای جدی بیشتر خوشم میاد...)یادم میاد تو دبیرستان یه معلمی داشتیم اگه بهش رو میدادی اینقدر باهات صمیمی میشد!!!همه ی دخترا هم عاشق این اقای میم بودن!! ولی من ازش متنفر بودم!!! کلا از ادمایی که عموما جدین خوشم میاد چه زن چه مرد.....


و دیگه این که یکی از بچه های دبیرستان توی کلاس امرووزم بود .....راستشو بگم اصلا دوس ندارم بچه هامونو ببینم جز یکی دو تاشون که دوستیم باهم....و بازم این که چندتا از بچه های خودشیرین تو کلاس بودن ....از اینا که واسه استاد با لحن خاصی صحبت میکننو خنده های جلب توجهی میکنن.....چه کنیم دیگه ......فک کنین اگه تفکیک جنسیت شده بودیم دیگه اینا چی میکردن!!!


و از این رو که امروز بدون تجهیزات بودم واز کلاسم عقب بودم ...دلم واسه ی خودم سووخت....

البته فردا دلم واسه خودم نمیسوزه دیگه چون بلافاصله بعد یونی رفتم و تجهیزات مورد نیاز را خریداری نمودم!!!!!!!!!!!!!! و توجه داشته باشین که الان در حال ذوقیدنم!!!!!



ولی هرچی که بود دوس داشتم... شاید واسه اینه که کمتر سخت میگیرم ....این تجربه ی جدیدمه....نباید همه چیو سخت گرفت.در این صورته که به ادم سخت نمیگذره!!!!


به قول معرووف باید یه ذره خاکی بود...............



و دیگه اینکه امروزم نهار نخوردم و شامم نمیخوام بخورم و فقط میخوام برم بخوابم ......پس شبتون به خیر...

نظرات 3 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ق.ظ http://www.hamedh.com

خب مبارکه.
من خودم ختمم الان فهمیدم دلت پیش استاده گیر کرده. تا آخر ترم صبر کن اگه همینجا نیومدی جمله های عاشقونه بنویسی.

نه دوست عزیز ...کسی رو که نمیشناسی هیچ وقت در موردش نظر نده !!!

امید چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

وقتی قراره تا اخر ترم بترکونید دیگه دل سوزی ندارد

پس غصه نخورید

امید که خواب درس و مشق فقط نبینید

......اره دلسوزی واسه حالاست ... امروز فردا اینجوریه!

زمستون وبهار(بهار) چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ http:// zemestoonObahar.mihanblog.com

سلام عزیزم
شرمنده چن روزی نت نداشتم و در عین حال همش یونی بودم و وقتی خونه میرسیدم فقط میخوابیدم
میبینم یونی خوش میگذره
منم اولین جلسه ی مبانی طراحی که 2.5ساعت کلاسشه با یک ساعت تاخیر رسیدم و چون جلسه اول بود استاد بعد از رسیدن من فقط یه ربع تو کلاس موند و رفت و با لحن خیلی جدی گفت از جلسه ی بعد مکسیمم یه ربع میتونین تاخیر داشته باشین
یه هفته گذشت و منم صبح خیلی زود بیدار شدم و با کم ترین آمادگی که لازمه راهیه یونی شدم قرار بود به موقع برسم که سرویسای لعنتی دیر اومدن
با 2دیقه تاخیر و نفس نفس زنان با همکلاسیم وارد کلاس شدیم و دیدیم درسو شروع کرده ای استاد...
کلاس هم مملو از دانشجو و به زور 2تا صندلی جا کردیم و نشستیم
بعد از 5نفری هم اومدن
استاد هم جوونه
یه طرحی گفت و همه همش غلط و قلوط میکشیدن و تحویل استاد میدادن و دوباره از نو میکشیدن
اما من یکی کشیدم و دادم دستش و با نگاهی عمیق گفت تقریبا درسته
چون میخواست بهم رو نده و زهرشو بریزه بابت تاخیر گفت تقریبا درستهدرست بوداااااااااااا

اره واسه اینکه به بچه ها رو ندن اینجوری رفتار میکنن ....مخصوصا ترم اولیا!

خوش گذشتنه یونی هم واسه اینه که همه چی جدیده وگرنه عادی که بشه واسم دیگه حال و هوای الانو فکرنکنم داشته باشه!

به تو هم خوش بگذره عزیزم ....بوووس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد