فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

یادم رفت....

ببخشید یادم رفت بگم خوانندش کیه!!  از بس حواس پرتم من...و البته بی دقت(اینو بابام میگه!!) برای کسایی که نفهمیدن خوانندش کیه:

 

اره ...یه ذره دیگه فکر کن!!!..... 

 

ای بابا انریکه است دیگه(چی نوشتم!!)... !!!!Enriqe Eglesias

 

میدونین این اهنگو اولین بار چندین سال پیش (فک کنم راهنمایی بودم) که تو این باغا نبودمو در حال خرخونی بودم تو فیلم کما شنیدمو  ازش خیلییی خوشم اومد... 

 

شاید خود شما هم تجربه  کرده باشین ... دیدین بعضی وقتا فقط توی یه لحظه ممکنه ادم از یه چیزی خوشش بیاد!!؟؟ 

 

خیلی از اهنگا رو اینجوری دوسشون دارم... فقط یه لحظه یه جایی شنیدمو عاشقش شدم!!! 

 

مثل اهنگ معروفه ی جیپسی کینگ 

 

 

اگه این اهنگرو تا حالا گوش ندادین همین الان برینو پیداش کنین!!  

 

راستی اسم اهنگه هم Hero می باشد!!! 

 

 

 

 

عاشق این اهنگم!

Would you dance if I asked you to dance 
Would you run and never look back
Would you cry if you saw me crying
Would you save my soul tonight

Would you tremble if I touched your lips
Would you laugh oh please tell me these
Now would you die for the one you love
Hold me in your arms tonight

(Chorus)
I can be you hero baby
I can kiss away the pain
I will stand by you forever
You can take my breath away

Would you swear that you'll always be mine
Would you lie would you run and hide 
Am I in too deep
Have I lost my mind
I don't care you're here tonight

Chorus

I just want to hold you 2x
Am I in too deep
Have I lost my mind
Well I don't care you're here tonight

Chorus 2x

You can take my breath my breath away
I can be your hero

 

اگر از تو بخواهم با من برقصی میرقصی؟
میروی و دیگر پشت سرت را هم نگاه نمیکنی؟
اگر مرا در حال گریه کردن ببینی گریه میکنی؟
آیا امشب وجود مرا نجات خواهی داد؟
اگر لب هایت را لمس کنم میلرزی؟
قهقهه میزنی؟...او لطفا اینها را به من بگو
حالا برای کسی که عاشقش هستی میمیری؟
مرا امشب در بازوان خود میگیری؟
من میتوانم قهرمان تو باشم عزیزم
و درد را ببوسم و کنار بگذارم
من برای همیشه در کنارت خواهم بود
تو میتوانی نفسم را بند بیاوری

قسم میخوری که برای همیشه متعلق به من باشی؟
دروغ خواهی گفت؟فرار خواهی کرد و پنهان خواهی شد
خیلی در عمق هستم؟
عقلم را از دست داده ام؟
برای من مهم نیست...تو امشب اینجا هستی
 
فقط میخواهم در آغوشت بگیرم

ادامه مطلب ...

۵شنبه وجمعه مهمون داشتیم... مهمونایی که خیلی دوسشون دارم.واسه همین سرم حسابی گرم بودو یه لحظه هم یاد تنهاییم نیفتادم.وقتی دورو برم خلوت میشه تازه میفهمم تنهاییمو دوستتر دارم.چون اون هیچوقت بی وفا نیست و تنهام نمی ذاره.همون ادمایی که دوسشون دارم نمی تونن جای تنهایی رو واسم پر کنم ؛چون می دونم که اونا هم مثل ادمای دیگن... 

 

انگار همون مدت کمی که می بینمشون کافیه! به ادما نمیشه اعتماد کرد ؛حتی خوبشون. 

شاید من خیلی ناسازگارم ...انگار انتظار زیادی دارم.هیچوقت نمی تونم به وقتایی که بهم خوش می گذرن اعتماد کنم...همیشه فکر میکنم که همه ی این خوشحالی هات تموم میشن ساینا خانوم!بهشون اعتماد ندارم.الان شاید سرت شلوغ باشه ولی باز تنها میشی! 

  

 

 

این منم... 

اینم از امروز من

سلام؛ امروز رو مودم...از صبح داشتم سریالارو پشت سر هم میدیدم.کاش این ماریچی تموم می شد ؛دیگه داره حرصمو در میاره.عین برنامه کودک میمونه؛ولی خوب مثل اینکه تکلیف الهی باشه هر روز صبح میبینمش...راستی دیشب رفتم یه گیتار خوشکل خریدم.اینقدر دوسش دارم که نمیدونین اخر این هفته هم کلاسم شروع میشه.این یکی از برنامه هام بود که اگه همت مامی و پاپی نبود اصلا حسشو نداشتم.تنهایی حوصله هیچکاری رو ندارم...دوستم بلافاصله بعد کنکور رفت مسافرت و چون ما هر روز با هم درس میخوندیمو همدیگرو میدیدیم حالا خیلی تنها شدم! بعد یک هفته هم که برگشت دیروز دوباره رفتن!!اصلا موندم چجوری اینقدر زود تصمیم میگیرنو زودم اجراش میکنن؟!اخه هر کدوم از این برنامه ها تو خونه ی ما یه پروژه است!اول از همه کجابعد بعد بعد اصلا حسش باشه نباشه اخرشم میبینی الان شوقی که همون اول واسه سفر داشتی رو نداری هم اینکه خیلی وقته می خواستیم بریم فلانجا و هنوز نرفتیم! 

هر چیزی واسه هر کسی از وقتش بگذره دمده میشه..وقت هر چیزی هم همون موقعیه که اون چیزو خواستی.اگه اون موقع بگذره دیگه گذشته و وقتی بعداز یه عالمه انتظار واین دست اون دست کردن به اون چیز(تصمیم وبرنامت یا یه نفر)برسی دیگه فرقی نمیکنه چون دیگه مزه نمیده چون انتظار وگذر زمان باعث میشه شوقت از بین بره وفقط شوقه که باعث میشه یه چیزی رو واقعا بخوای!!   

دیگه میرم...خیلی حرف زدم.بای بای

 

چرا باید اینجوری باشه؟؟

از قبل از کنکور انتظار این روزا رو می کشیدم!ولی حالا میفهمم که نباید اینقدر بال بال می زدم. 

اخه این یه هفته ی بعد کنکوربه اندازه ی یه عمر گذشت!تازه هر چند شبم خواب میدیدم منتظر کنکور ازادمو همه درسا یادم رفته. اخه(چقدر گفتم اخه!!) بعد از اینکه سراسریمو دادم همه امیدم به ازاد بود(زهی خیال باطل)هنوزم وقتی صحبت از نتیجه ها میشه بعد که می خوابم همین کابوسو میبینم:باورتون میشه؟؟ 

بنده کل ۱۳-۱۲سالی که درس خوندم شاگرد ممتاز بودم! حتی تو اون دبیرستان مسخره که مثلااز همه مهمتره!!ولی نمیدونم این نمره های خوشگلو گوگولی رو واسه چی ازمون می خوان وقتی اخرش باید تو این مسابقه ی مسخره وناحق به اجبار شرکت کنیم!!! 

اگه بازم به دوران درسو مدرسه برمی گشتم دیگه همه زندگیمو واسه درس نمیذاشتم!! 

حالا هم که می خوام برم سراغ تفریح و گردش ماشاالله از بس زیادن نمیدونم کدومو انتخاب کنم! 

 بیشتر همسن و سالام که تفریحشون شده ارایش کردنو تیپ زدنو بالا وپایین رفتن از خیابونای باکلاس که شاید اونجاشاهزاده ی سوار بر اسب سفیدشون پیدا بشه!!{راسش حقم دارن تفریح دیگه ای نیست!دلیل دیگشم این کی یه عمر تو این مدرسه های مملکت...از ترس مدیر و ناظم مقنعه هاو مانتو های مثل گونی میپوشیدیمو ناخنامون به بهانه ی بهداشت(از ترس انظباط)کوتاه وبدون لاک بود!!}

ولی اخه تا کی ارایش کنی تا کی به  خیابونو پارک وپاساژی بری که همه مثل ادم ندیده ها زیرزیرکی بهت نگاه کنن!؟که مثلا مانتشو از کجا خریده؛که کیفو کفشش چه مارکیه!حالا جالبیش اینه اگه زیبایی و خوش تیپیت توجهشونو جلب کرده باشه دشمن خونیت میشن!!به خودش میگه وای دلم می خواد اینجوری تیپ بزنم ولی به کناریش میگه :چقد جواده!!این از زن ها!مردا هم که یه جور دیگه چشاتو در میارن!!اینه که هر بار میرم بیرون که مثلا با ادما در ارتباط باشمو حالو هوام عوض شه بدتر.. از این همه ادم سطحی و پرت که به فکر دماغ عمل کرده ی فلانی و تیپ تقی و دوست دختر نقی اند دلم می گیره!!!! 

 

اگه بد می گم بگو بد می گم!!