فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

قلمبه

امروز بالاخره دفترچه گرفتم...ولی اصلا حوصله نداشتم توشو نگاه کنم.....حالا میفهمم که انتخاب رشته ی ازاد خیلی راحت تره!!! 

 

از عاقبتم میترسم!!!کاش زودتر مهر بیاد...کاش زودتر تکلیفا روشن شه!کاش روزی بیاد که دیگه فکرم مشغوله کنکور و درس و نگرانی هاش نباشه..... (درمانده میباشم)

 

میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

راستی قالبم خوبه؟؟؟ اخه یا قالبا خیلیی نازنازین یا خیلیی سیاه وشلوغن...فعلا موقتیه...تا دلم اونی که میخوادو پیدا کنه...

حاضر!!!

سلام سلام !!!!!!!!  بلاخره برگشتم...دلم واسه ی همتون یه ریزه شده بود!دیگه امروز واقعا خسته شدم... 

ولی خدایی خیلییی زیاد بهم خوش گذشت!اول اینکه از 2شنبه که رفتیم تا امروز پیوسته بارون میومدوبعدم جاهایی که رفتیم مثل همیشه تکراری نبودو خیلییی باصفا بودن...بهتون میگم اگه تا حالا ماسوله نرفتین حتما برین(این یه دستوره ها!)وای اینقدر قشنگ بود که نمیدونین...یه عالمه هم عکس گرفتیم (99 درصد از خودم وماسوله!

یه عالمه هم از این دسبندا و گردنبندای چوبی که عاشقشونم گرفتم(مامان بزرگم میگفت ات و اشغال)...وای هوا هم که عالی بود یه بند بارون میومد!! 

جالب اینجاس که من همیشه از هوای شرجیو اینکه باعث میشد موهام فرفریو وز بشن متنفر بودم و تا قبل از این مسافرت هر وقت شمال بودیم اصلا بهم خوش نمیگذشت ولی حالا همه ی زیبایی های اونجارو با تمام وجودم میدیدمو حسشون میکردم!!!!!! وازین که موهام فرفری شده بود لذت میبردم!

تنها ایرادش که اغلب همینه همسفرای باحال وپایه ای نداشتمواین بود که اگه چندتا همسن وسال خودمم بودن دیگه هیچی ....!!!! 

خلاصه که شرایط عالی بود ولی تنها بودم... 

از طرف دیگه همه ی پکیجی رو که قلمچیه لعنتی بهم داده بود 20 تومنم پول گرفته بود که مثلا باهاش میتونیم انتخاب رشته کنیمو برده بودم و دیدم یه پکیج مسخرست (عین چیزای دیگه ی قلمچی) و دربه در دنبال دفترچه هر شهری توی شمال رفتم ولی انگار نه انگار که یه ملت معتل انتخاب رشتشونن!اصلا نیومده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!شما بودین چی میگفتین؟! 

 

منم همونو گفتم 

 

وحالا هم با تمام خواب الودگیو بدندردی که به خاطر دریانوردیو ماسوله نوردیو اینا دارم چون دلم اینجا بود اومدم اینجا و به خودم گفتم اول اینجا بعد خواب ........ 

 

پس شب به خیر!!! 

 

گفتمان

دوستای گلم باید بگم که با این شرایط  فردا داریم میریم شمال!!!! الان ساعت 1 بامداد میباشد ومن باید طبق دستور همیشگی 7صبح پاشم !!!(کی حالا پا میشه؟؟؟

 وای اگه بدونین چقدر دلم دریا میخواد...اونم دریای بندر ولی خوب به همین شمال قناعت میکنیییم 

یادمه بچه که بودم هیچ احساس خاصی به دریا نداشتم ومیدیدم همه میگن وای دریاااااااااااا!!!! 

ومن میگفتم واه !!البته شاید واسه اینه که زیاد احساساتی نیستم وهمیشه طرف عقل میباشم!! ولی سال کنکور که سال شکنجه ی روحیه باعث شد خیلیی چیزا رو یه جور دیگه ببینم...چیزایی رو که شاید نمیدیدمم خواستم ببینم!!! (سخنی از من:سختی ها نگرش ادمو عوض میکنن) 

فکر کنم 2روزی بریم و بیایم....وای انتخاب رشته رو بگو!!!اصلا نمیدونم چی کنم...البته  من با این رتبه ی خوشکل که عرصه ی جولان ندارم..(پشت این خنده های من یه عالمه ناراحتیه ها.خنده هامو باور نکنین)شوخی کردم از اینکه شماهارو دارم خیلیی خیلیی خوشحالم 

 

نکته ی دیگه اینکه 3روز از اعلام نتایج گذشته و هنوز دفترچه های انتخاب رشته رو پخش نکردن!!!! 

مملکتو دارین....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

ونکته ی بعد اینکه تو این 2روز وبلاگمو تنها نزارینا!!!!!!!میسپرمش دست شما...کامنتم بزاریییینا(please) 

 

ونکته ی بعد بعد اینکه خیلی زیاد دلم  واستون تنگ میشه!!!!!!!!! 

 

 

دوستون دارم و میبوسمتون!!! 

 

از یه وبلاگ دیگه...

  گر راست سخن گویی ودر بند بمانی 

                                                

                                                      به زانکه دروغت دهد از بند رهایی... 

 

 

اینو تو یه وبلاگی دیدمو خوشم اومد... 

 

 

قلمبه های دلم

من امروز تجربه کردم وفهمیدم چقدر بد و دردناکه که کسایی که در عرض سال هیچ تماسی باهام نداشتن و ناراحتیم ناراحتشون نمیکرد حالا درست بعد از اعلام نتایج کنکورم به من زنگ میزنن ومن شماره ی ناشناس روی گوشیمو بر خلاف همیشه جواب میدم وجالب تر اینکه بعد از یه احوال پرسیه ساده اصرار میکنه که رتبمو بگم!!! اونم چه اصراری.من جای اون داشتم خجالت میکشیدم!

از پرروییه طرف شاخ دراورده بودم....منم با اینکه همیشه راحت نمرمو میگفتم ایندفعه ناخوداگاه در برابر اصرارای اون کوتاه نیومدم!!! اگه گوشیم خاموش نشده بود نمیدونم عاقبت این مکالمه ی مسخره چی میشد... 

 

از رفتار خودم ناراحتم...  

 

از طرف دیگه حالم از هرچی کنکور و سنجش و تسته بهم میخوره!!!!واقعا بی عدالتیه!(به خودم:اخه چی تو این مملکت...؟؟؟؟؟؟؟؟) 

دبیرستان چی به ما یاد دادنو تو کنکور ازمون چی میخوان..؟؟قبول دارم ۱۰۰۰نفر رتبه ی عالی رو اوردن ولی استعداد ادما که یکی نیست...اگه رتبه ۱۰۰ هم اورده بودم بازم میگفتم کنکور بی عدالتیه مخصوصا توی این وطن ویران !!!! 

 

سی دی رو عوض میکنم و اعتراف میکنم که واقعا به این جای سکرت خودم عادت کردم و هر لحظه دلتنگشم ومیخوام بیام ...راستش احساس میکنم ادم واسه خودش رازایی داشته باشه خیلی حال میده ومنم به هیچکی نگفتم که اینجارو هم دارم!نه این که مشکلی داشته باشه نه! اتفاقا مامی وپاپیه گرامی اگه بفهمن که دخترشون یه وبلاگ درست کرده خیلیی خیلیی خوشحال خواهند شد وفکر میکنن که دختر یکی یه دونشون چقدر وارده وانگار که اپو لو هوا کردم! اخه میدونین مادرز وفادرز من با این که چند سالی میشه که از دنیای نت استفاده میکنن ولی همچنان اون رو غولی میدونن وانگار که چه دنیای پیچیده ای میشناسن!(زمون بچگی اونا موبایل هم شاید نبوده..؟!)وخلاصه که ...یادم رفت چی میخواستم بگم..اهان حالا فکر نکنین پیرنا... !!

 

میدونین الان چقدر قلمبه ی دلم خوابیده..؟؟؟؟؟ 

 

دوستون دارم ..مخصوصا که قلمبه هامو گوش میدین احساس ارامش میکنم.... 

 

بهارجونم کامنت تو باعث شد هرچی تو دلمه بیرون بریزم...!البته همش نبودا...یه ذرش بود