فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

فقط همین جا

منم و وبلاگمو تنهاییام...اینجا

شاعرانه!:دی

من نه عاشق هستم 

 

 ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من 

 

من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب 

 

 که به صد عشق و هوس می ارزد...

جمعه:(

بازم جمعه!!بازم حوصله سر رفتن و بیکار بودن ونهار دیر خوردن و دلگیر بودنو ..... 

مطمئنم جمعه فقط واسه بیشتر ماها که اینجاییم اینجورییه..ولی واسه خارنجکیا از بهترین روزاست چون نهایت استفاده رو از طعطیلیشون میکنن!!هه ! ما هم اگه بخوایم بریم بیرون از خونه باید صد جور  و از هر لحاظ خودمونو اماده کنیم!!!.خودمونو تو گونی بپوشونیم... یه کمی با ماشین خیابون گردی کنیمو بعدم برگردیم خونه!!! 

 

از بس مکان های تفریحی داریما!!!!! 

 زمانی که مدرسه میرفتم که دیگه هیچی ....جمعه ها روز درس بود:( بازم به حالا.لا اقل درس دیگه ندارم... 

 

دلمان گرفت کجایین اخه؟؟

سانسور!!!!

۹ قرن پس از انتشار منظومۀ "خسرو و شیرین" توسط شاعر بزرگ ایرانی نظامی گنجوی، وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خواستار حذف و سانسور بخش هایی از این اثر شد. فریبا نباتی، مدیر بخش فرهنگی انتشارات پیدایش با تأئید این خبر گفته است که وزارت ارشاد تنها به شرطی با چاپ هشتم منظومۀ "خسرو و شیرین" توسط این ناشر موافقت کرده که ابیات و واژه هایی که در آن "به خلوت رفتن"، "در آغوش کشیدن"، "بوسیدن"، "گرفتن دست"، "می و ساقی" و غیره را معنا می کنند بالکل از اثر حذف شوند. البته، این اولین بار نیست که وزارت ارشاد رژیم جمهوری اسلامی ایران در بازچاپ برخی آثار خواستار سانسور و ممیزی آنان می شود، اما، این اولین بار است که سانسور آثار فرهنگی شامل نوشته های کهن تاریخ و ادبیات ایران می شود. با این روند باید از این پس شاهد سانسور یا جلوگیری از آثار فردوسی، خیام، حافظ، مولانا و دهها و صدها شاعر و نویسندۀ تاریخ کهن ایران از سوی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی بود.  
 
 
الان چی باید بگیم؟؟.................................کارشون با زنده ها تموم نشده دارن میرن سراغ خدا بیامرزا!!

اغاز ارامش...

واااااااااااااااااااااای !دیگه راحت شدم کلکشو کندم...انتخاب رشتمو میگم.... 

 

این اغازیست برای ارامش مغزم ...چه خوب چه بد واسم مهم نیست چون تو این مملکتم وانتظار دیگه ای نباید داشته باشم!!!!!!! 

 

راستی کامپیوترم داری بازیه تازه در میاره....باید جدیدشو بگیرم!!!(وای که من عاشق جدیدشم)...

بیچاره دلم...

دلم بسیار بسیار گرفته! 

همیشه وقتی دلم میگیره احساس میکنم دیگه از هیچ کی خوشم نمیاد دیگه هیچکیو دوست ندارم دیگه چیزایی که همیشه خوشحالم میکنن نمیتونن خوشحالم کنن! دیگه چیزایی که عاشقشون بودم ازشون بدم میاد اون کسایی که همیشه تو زندگیم بهشون اهمیت میدمو نمیخوام بهشون اهمیت بدم....از همه چی متنفر میشم و تنها حسی که توم میمونه تنفره! 

وتنها چیزی که میخوام اینه که توی یه جای خیلی دور که هیچکی منو نشناسه تنهای تنها باشم و واسه خودم زندگی کنم...نه کسی با من کار داشته باشه ونه من به کسی...میخوام هیچ کسی واسم مهم نباشه!!!............... 

 

این حسیه که هر وقت دلم میگیره دارم!!!! 

وحالام دلم گرفته....اینارو همیشه به دفترخاطراتم میگفتم ... 

 

شما هم وقتی دلتون میگیره از همه چی متنفر میشین؟